تن هست؛ سَر نیست.
میفهمم چمه ولی نمیدونم. مثل کسی که میخواد کاری کنه ولی نمیتونه مثل کسی که میخواد بمونه ولی نمیگن بهش که بمون.
به هر حال منِ آدم یاد گرفته ایراد توو خودش ببینه. منِ آدم با این خُلق که خلال دندون توو چشم خودش میبینه ولی تیرِ چراغ برق توو چشم دیگران نمیبینه؛ خو گرفته. بخاطر همین میفهمه ولی نمیدونه...
بخاطر همین میبینه ولی لالِ. لالِ ولی حرف داره . حرف داره ولی...
میگفت: چی بگم دوست خوبم هست خب مگه من نبودم فلانی دوستی بیست ساله مون تِر زد توش حالام فکرمیکنم ازم بیشتر سواستفاده کرده تا دوستی.
گفتم: آدم هرکاری میکنه خودش میکنه فلانی هم انقد غرور داشت که هیچوقت از تو چیزی نخواد خودت هرکاری کردی پس این اسمش سواستفاده نیست سواستفاده به این میگن طرف خودش ازت بخواد و همیشه باهات یه طرفه باشه ( نگفتم مثل دوستیا و روابط من با آدما ولی خودم میفهمیدم کجام درد میکنه و چی میگم) در اصل میخواستم سواستفاده رو براش معنی کنم.
دوباره گفت: نه مگه میگم ازم چیزی خواست؟ اون هیچ وقت به من نگفت اینو ندارم و درخواست چیزی نکرد فقط توو دوستیمون طرف شوهر عوضیش گرفت و ازش دفاع کرد که هیچ حقش نبود!
بهش گفتم: ادما حتی توو دوستی طرف شوهر خودشون میگیرن حتی اگه حق با شوهرشون نباشه. هیچوقت هیچکس زندگیش فدای دوست نمیکنه حتی اگه قرار باشه اینده از اون شوهر جدا بشه.
اینبار با توپ پر بهش گفتم: یه جایی هست که دوست برات نمیمونه ولی شوهر میمونه؛ یجام هست شوهر برات نمیمونه ولی خودت برا خودت میمونی. کلا روزگار این مدلیه. (در اصل میخواستم با زبون بی زبونی داد بزنم و بهش چیزایی رو بگم که هیچوقت نه خودش یاد گرفت و رعایت کرد و نه به من یاد داد)
میخواستم بهش بگم نگاه کن بفهم چی و کیو فدای چیا و کیا میکنی. تو هیچوقت دوطرفه نبودی و دوطرفه بودن رعایت نکردی. میخواستم بهش بگم لعنتی به منم یاد ندادی.....
فقط میخواستم؛ کو گوشِ شنوا؟ مثلِ تنِ بی سر.